معنی بهترین تدوین صدا

حل جدول

بهترین تدوین صدا

آلن رابرت مورای و باب آسمن برای «تک تیرانداز آمریکایی»


بهترین تدوین

تام کراس برای «ضربه شلاق»


بهترین تدوین صدا اسکار 2014

جاذبه


بهترین تدوین صدا اسکار 2015

تک‌تیرانداز آمریکایی


بهترین تدوین صدا اسکار 2017

ورود


بهترین تدوین صدا اسکار 2018

دانکرک


بهترین تدوین صدا اسکار 2019

راپسودی بوهمی


بهترین تدوین صدا اسکار 87

آلن رابرت مورای و باب آسمن برای «تک تیرانداز آمریکایی»


بهترین میکس صدا

کریگ مان، بن ویلکینز و توماس کورلی برای «ضربه شلاق»


برنده تندیس بهترین تدوین

سپیده عبدالوهاب


بهترین تدوین اسکار 87

تام کراس برای «ضربه شلاق»

لغت نامه دهخدا

صدا

صدا. [ص َ] (ع اِ) معرب «سدا» است و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی را دارد. (برهان). بانگ که بر کوه افتد. (بحر الجواهر). آواز که از گنبد و کوه و چاه و غیره بازآید و مطلق هر آواز را نیز گویند. (غیاث اللغات). ابن الجبل. ابن الطود. ابنهالجبل. بنات رضوی. (المرصع). نوف.بانگ. پژواک. پژوال. چرنگ. صوت. آواز. در عربی صدی است. || (اصطلاح فیزیک) صدائی است که از انعکاس صوت بوجود می آید. به این قسم که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی نمایند، منعکس میگردند و صدائی نظیر صدای اولی احداث مینمایند، شرط لازم برای اینکه صدا از صدای اصل تمییز داده شود اینستکه فاصله ٔ شخص تا سطح انعکاس لااقل هفده متر بوده باشد:
شجر کافور چون زاید نگوئی حکمتش با من
صدا از کوه چون آید چگونه نی شکر دارد.
ناصرخسرو.
وزآن شبدیز تندرشیهه ٔ او
زمانه پر صدا چون کوهسار است.
مسعودسعد.
هرچه گویم همی بر این سر کوه
پاسخ من همه صدا باشد.
مسعودسعد.
سقفش به صدا پس از دو هفته
بی هیچ مدد نشیدخوانست.
انوری.
گر ز غمم صد یکی شرح دهم پیش کوه
آه دهدپاسخم کوه بجای صدا.
خاقانی.
گر این فصل بر کوه خوانی همانا
که جز بارک اﷲ صدائی نیابی.
خاقانی.
اگر بکوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی بجای صدا.
خاقانی.
آخر آوازی در کوهی دهی صدائی بازدهد. (سندبادنامه ص 54).
مگر طشت دوشینه کافتاده بود
بوقت سحرگه صدا داده بود.
نظامی.
صدائی برآورد کوه از نهفت
همان را که او گفته بد بازگفت.
نظامی.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
بازگردد این نداها را صدا.
مولوی.
پرس پرسان کاین مؤذن کو کجاست
که صدای بانگ او راحت فزاست.
مولوی.
گوئی کدام سنگدل این پند بشنود
بر کوه خوان که باز بگوش آیدش صدا.
سعدی.
ترا که این همه بلبل نوای عشق زند
چه التفات بود بر صدای منکر زاغ.
سعدی.
گر برسد ناله ٔ سعدی به کوه
کوه بنالد بزبان صدا.
سعدی.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند.
حافظ.
منزل سلمی که بادش هردم از ما صد سلام
پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس.
حافظ.
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد.
حافظ.
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه ٔ حافظ هنوز پر ز صداست.
حافظ.
ساقی بیا که عشق صدا می کند بلند
کآنکس که گفت قصه ٔ ما هم ز ما شنید.
حافظ.
ما می به بانگ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید.
حافظ.
سنگین نمی شد این همه خواب ستمگران
می شد گر از شکستن دلها صدا بلند.
صائب.
شد فزون ناله و افغان من از بخت سیاه
سرمه حرفی است که گویند صدا میگیرد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
چه موسم است که گر ناله می کند بلبل
صدای قهقهه در صحن باغ می پیچد؟
طالب آملی (از آنندراج).
و با برداشتن دادن، گرفتن، نشستن ترکیب گردد. رجوع به ذیل هر یک از این لغات شود.
- یک صدا، متحد، هم آواز. متفقاً.
- امثال:
شما اسم بگذارید تا ما صدا کنیم.
یک دست بی صداست، یعنی توفیق از آن جمعیت است. رجوع به امثال و حکم شود.
|| بوم. (منتهی الارب). رجوع به صدی شود. || تن مرده. رجوع به صدی شود. || دماغ. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). رجوع به صدا شود.


تدوین

تدوین. [ت َدْ] (ع مص) در دیوان نبشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || نام کسی را در دیوان سپاهیان نوشتن. (اقرب الموارد). || ترتیب دادن دیوان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراهم آوردن دیوان را. (اقرب الموارد) (المنجد). || ترتیب و تألیف و فراهم آوردگی. (ناظم الاطباء). جمع نمودن وتألیف کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات):
اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین را و تداویر زمان را.
ناصرخسرو.


بهترین

بهترین. [ب ِ ت َ] (ص عالی) مزیدعلیه «بهتر»، از عالم نوآئین و نوآئین ترین، چه این کلمه نسبت است که گاهی بمعنی مذکور آید چنانکه در کهین و مهین یعنی شخص منسوب به ماهیتی که آنرا «که » یا «مه » توان گفت و گاهی زائد می آید چنانکه در مثالین اولین. (آنندراج) (بهار عجم). خوبترین. (ناظم الاطباء). نیکوترین:
بهترین یاران و نزدیکان همه
نزد او دارم همیشه اندمه.
رودکی.
سخن بشنو وبهترین یاد گیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر.
فردوسی.
بهترین دوستی که بود مرا
بدترین دشمنی بمن بنمود.
خاقانی.
|| ستوده ترین. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین): و بهترینان بنی اسرائیل اینها بودند. (قصص الانبیاء ص 110).
از جسم بهترین حرکاتی صلوه بین
وز نفس بهترین سکناتی صیام دان.
خاقانی.
|| زیباترین. جمیل ترین. (فرهنگ فارسی معین). زیباترین. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

صدا

آواز، بانگ: تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بُوَد بر صدای منکر زاغ (سعدی: لغت‌نامه: صدا)،
آوازی که در کوه یا جای دیگر می‌پیچد و دوباره به گوش می‌رسد، آوازی که از انعکاس صوت به‌وجود می‌آید: این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا (مولوی: ۴۳)،

معادل ابجد

بهترین تدوین صدا

1232

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری